یه سوال
اگه شکست نخوری چطوری میفهمی اشتباه کردی؟بعضی اشتباه ها هستن که خیلی تاثیری نمیذارن رو حال الان فرد و یا اینده فرد و مثل یه تجربه میمونه براش تا کار بهتر بشه. بعضی اشتباه ها هم هستن,بعضی دوران هستن,بعضی موقعیت ها هستن که اشتباه کردن توشون یه ریسکه.مثلا همین دوست بازی قبل از کنکور خودش ریسک خیلی بزرگی هست و خیلی دیگه....
یه سوال دیگه
وقتی میشه از تجربههای دیگران درس گرفت چرا اشتباهات رو تکرار کنیم؟
مشکل من هم همینه الان. واقعا اعصاب خرد میشه
توی همین انجمن (حتی میتونم لینک بدم) که بحث پریدن دختر و نمیدونم این حرفا شد. از اون وقت من بدجور به این موضوع حساس شدم. یجورایی از لحاظ ظاهر قضیه درست میگفتن(گفتم از لحاظ ظاهر قضیه) ولی الان من وقتی به این قضیه فکر میکنم با خودم میگم این طرز فکر اشتباهه. چون شاید یه فردی از لحاظ یه نفر خوب به نظر برسه ولی ایده ال های منو نداشته باشه.
گفتید تجربه دیگران
یه چیزی رو میخوام بگم. من قبلا تو کامنت بالا گفتم که فعلا حرف بقیه برام مهم شده
.... یه چیزی که بهش حساس شدم اینه:
من میگم که ما توی یه جامعه ای زندگی میکنیم که خب بهمون درست حسابی اموزش ندادن دختر پسر رو از هم جدا کردن برای هم شدیم غول. چیزی که الان هست و میگم اینه که خب من پسرم. تا بیام مثلا شرایط ازدواج اماده بشه سنی ازم گذشته. و اگه بخوام با دختری دوست بشم هم چون درست حسابی اموزش ندیدیم بیشتر طرف مقابل وابسته میشه (حتی اگه بهش بگیم برای دوستی معمولی میخوایم نه ازدواج) و این خوب نیست. ممکنه تو این راه براش مثلا خواستگار بیاد و موقعیت های خوب پیش بیاد و همه چیز خراب بشه برای هیچ چی. یا اینکه مثلا با کسی دوست بشی بعدش براش خواستگار بیاد تو رو بزنه کنار و بره اینم هست. چون اینجا ادامه دوستی بعد ازدواج یک طرف تقریبا محاله
با علنش کاری ندارم که اموزش درست نبوده ولی واقعیتی که هست اینه که اکثرا با دوستی شروع میشه ولی چون جنبه و اموزش کافی رو نداریم به چشم ازدواج بهش نگاه میشه. یعنی اموزششمون طوری بود که اگه دختر پسری بخوان با هم دوست بشن احتمالش کمه که درگیر فکرای ازدواجی نشن و صرفا یه دوست عادی باقی بمونن.
و چون الان طوری شده که همه دمدمی مزاج شدن و یه مدت میخوان باشن و بعدش دیگه خداحافظ میگم که مثل یه سراب میمونه
همه ی این ها برمیگرده به این که اموزش درست حسابی داده نشده و احتمال خطا زیاده.
خب الان رسیدم اصل بحث. من طرز فکرم این بود که گفتم. و میگم باید به شرایط جامعه نگاه کرد. عقل سالم میگه تو مثل بقیه نباش.
ولی..... ولی چیزی که مهمه....... چیزی که مهم شده در واقع نه این که مارک مهم بزنم: حرف بقیه
توی همین انجمن بحث میشه که برای این که در ازدواج ایندتون مشکلی بوجود نیاد حتما باید روابط قبل از ازدواح داشته باشید و نمیدونم دنیا چند روزه باید کیفش رو بکنی و دوست بشی و دل بزنی به دریا و این چیزا.....
و یه چیز مهم: خیلی از همسنای من دارن دنبال این کار میرن. خیلیا میگن کیف دنیا رو بکن بیخیال همه چی شو و این حرفا. یه جوری شده - یه حسی بوجود اومده که انگار اگه من خلاف جریانی که تو جامعه هست پیش برم من مشکل دارم! شاید مشکل روانی. چون واقعا خیلی عجیب میشه اگه بگم من دنبال دوست بازی و چیزایی که خیلیا میرن نیستم. مثلا اهل فیلم نگاه کردن نیستم و اهل موزیک جدید نیستم. به جاش کتاب میخونم اهنگ قدیمی یا ارام گوش میدم. چند بار شده به خاطر این سلیقه مورد سرزنش واقع شدم از سوی همسنام که میگن کتاب خوندن چیه این اهنگایی که گوش میدی چیه مسخرن
با این سوال شما به سوالی برام خودم رسیدم که: جریان جامعه یا بر خلاق حریان حامعه؟ کدوم راه بایدبرم؟ عقل میگه خب برخلاف جریان برو. چون با چشمای خودت داری میبینی اگه جریانی که اینا میرن خوب بود الان وضعیت این نبود پس باید خلافش رو رفت. پس به این نتیجه رسیدم که بله صرفا نباید معیار های ظاهری رو ببینیم. باید عمقی فکر کنیم و شرایط خودمون و صد البته حامعه رو در نظر بگیریم و صرفا یه ظاهر قضیه بسنده نکنیم و هزار تا البته چیزایی که خیلی میشنویم رو باور نکنیم و بهشون اهمیت ندیم (هر حرفی ارزش شنیدن نداره)
ممنون من خودم برا خودم سوال ایجاد شد و جواب سوالم رو هم خودم پیدا کردم